به جاده نگاه می کنم که چه بی رحمانه فاصله ای شده بين من و تو ...
چه بی انتهاست فاصله ها ... از پشت ديوار جدايی دستانم را به سويت
دراز می کنم ، می خواهم گرمای دست نوازشگرت را ... من در انتظار
ديدنت هر شب ميميرم به اميد فردايی که خورشيد نگاهت به من جان تازه
ای می دهد . باز هم به عشقت سلامی تازه می دهم . بگو ... بگو که
هميشه با منی که من ميميرم از نگاهی که تو را از من بگيرد ... عاشقم ...
ديوانه وار می پرستم تو را ... . بگو ، بگو که تا هميشه در يک نگاه می
سوزی ... چشمانم قفس دل تو ... عشقت تمام زندگيم . بگو ، بگو ، بگو که
تو هميشه مال منی ... برای منی ... بی تو ميميرم
نظرات شما عزیزان: